واقعا برام عجیبه از اینکه با هرکی که صحبت می کنم می بینم ناامیده،خسته است، توان نداره. از آینده می ترسه و فکر می کنه که هیچ اتفاقی خوبی در آینده نمی افته. کار بیشتر ما شده ناله و تمام مدت وقتی پیش هم می شینیم، فحش می کشیم به ایران و هرچی ایرانیه، انگار که اصلا یه تیپ روشن فکری شده.انگار هرکی بیشتر ناامید تر باشه و بیشتر به هموطن هاش توهین کنه بین دوستاش آدم محبوب تری می شه و همین آدم این درک رو نداره که با این کارش چه ضرر بزرگی رو به اطرافیانش می زنه.
میدان آزادی در 25 خرداد 88 |
اما من امیدوارم، به سبب اینکه حکومت ایران رو از همیشه ضعیف تر می بینم. امیدوارم به این دلیل که مردم ایران رو از همیشه آگاه تر می بینم، هر چند که می دونم فشارهای اجتماعی و اقتصادی روی دوششون چه قدر می تونه باعث بروز رفتار های نادرست بشه. یعنی که رفتارهای نادرستی رو که بعضا ممکنه مرتکب بشن رو به پای شخصیتشون نمی ذارم و درکشون می کنم. خودم در ایران زندگی می کنم و از نزدیک با همه چی آشنام. چهره های مردم رو خسته می بینم و اعصاباشون رو خرد. اما به سبب فراز و نشیب های تاریخی، امیدوارم. به همین مردم امیدوارم و وقتی که با مردمان انقلاب 57 مقایسشون می کنم خیلی امیدوارتر می شم. می بینم که چه قدر از ما تعصباتمون رو کنار گذاشتیم و ویژگیهای انسانهای متمدن رو درک کرده ایم. البته می دونم که هنوز بسیاری ناآگاه هستند و فرهنگ کافی رو ندارند، اما برای رسیدن به دموکراسی، همین درصد انسان آگاه هم کافیه و حتی در کشورهای جهان اول هم انسان های متعارض با دموکراسی هستند.
یکی از همین فراز و نشیب های تاریخی که خیلی رو من اثر گذاشت، جنبش سبز و اتفاقات سال 88 و بعدش بود.شاید تا قبل از اون شرایط اقتصادی و سیاسی بهتر بود، اما من هم قشری از همون آدمهای ناامید بودم. خفقان سیاسی رو حس می کردم، اما به اشتباه مردم ایران رو ترسو تر و بی تفاوت تر از اون حس می کردم که بخوان تغییری رو تو وضع کشور پیش بیارن.درصدی هم فکر نمی کردم که بتونم مردم ایران رو اینقدر متحد ببینم. خوشحالم که اشتباه می کردم و فرصتی پیدا کردم که ایرانی ها رو تا این اندازه متحد ببینم.
یکی از همین فراز و نشیب های تاریخی که خیلی رو من اثر گذاشت، جنبش سبز و اتفاقات سال 88 و بعدش بود.شاید تا قبل از اون شرایط اقتصادی و سیاسی بهتر بود، اما من هم قشری از همون آدمهای ناامید بودم. خفقان سیاسی رو حس می کردم، اما به اشتباه مردم ایران رو ترسو تر و بی تفاوت تر از اون حس می کردم که بخوان تغییری رو تو وضع کشور پیش بیارن.درصدی هم فکر نمی کردم که بتونم مردم ایران رو اینقدر متحد ببینم. خوشحالم که اشتباه می کردم و فرصتی پیدا کردم که ایرانی ها رو تا این اندازه متحد ببینم.
25 خرداد 88 |
امروز هم امیدوارم و اصلا فکر نمی کنم که این یه امید و آرزوی واهی باشه. مردم امروز ایران، لیاقت رسیدن به دموکراسی رو دارن، فقط باید امیدوار باشند و به پشتوانه همون امیدواری، تلاششون رو برای یه زندگی بهتر، برای خودشون و دیگران بکنن. منظورم از تلاش فقط مبارزه سیاسی نیست، منظورم انسان بودنه. هر دیکتاتوری بر پایه ضعفها و کاستی های اخلاقی و رفتاری مردمش سوار می شه. پس تلاش برای انسان بودن و برای بهتر بودن خودش یه جور مبارزه با دیکتاتوریه. کسی که برای محیط زیست تلاش می کنه، کسی که به کودکان خیابونی کمک می کنه، کسی که به گسترش سواد بین مردم کمک می کنه و در کل خواجه پند شنیده ای که به قول حافظ به دیگران نیکی می کنه، بهترین و ژرف ترین مبارزه ها رو با دیکتاتوری می کنه، چون مبارزه سیاسی بدون پشتوانه انسانی و اخلاقی شاید تنها بتونه حکومت رو عوض کنه. نمونش هم هزاران انقلاب ناموفق در تاریخ بشریه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر